من خسته چون ندارم، نفسي قرار بي‌تو

شاعر : سعدي

به کدام دل صبوري، کنم اي نگار بي‌تومن خسته چون ندارم، نفسي قرار بي‌تو
که به هيچ وجه جانم، نکند قرار بي‌توره صبر چون گزينم، من دل به باد داده
به ضرورتم نشيند، نه به اختيار بي‌توصنما به خاک پايت، که به کنج بيت احزان
بروم ولي به جنت، نکنم گذار بي‌تواگرم به سوي دوزخ، ببرند باز خوش خوش
که به چشم من جهان شد، همه زرنگار بي‌توسر باغ و بوستانم، به چه دل بود نگارا
که چنين بماند عمري، من دلفگار بي‌تونفسي به بوي وصلت، زدنم بهست جانا
به سرت که نيست او را، سر هيچ يار بي‌توتو گمان مبر که سعدي، به تو برگزيد ياري